هزار و چهارصد و چهل و نه شب

ساخت وبلاگ

چندبار اومدم و نوشتم و بعد ثبت موقت زدم و آخرش حذف کردم. نمیدونم نوشتن اینا چه فایده ای داره!!!

کلاس ذهن آگاهی تموم شد و جلسه آخر رو فراموش کردم شرکت کنم.

کلاس داستان نویسی دوره دومش رو ثبت نام کردم و یه جلسه برگذار شد. 

استاد تلگرامشو چک نکرده و کلی پیام نخونده از من داره حوصله تماس گرفتن ندارم. امیدوارم حالش خوب باشه.

کانال همسفر یابی پیدا کردم و یه خانم که همسفر میخواست چت کردیم و به نتیجه رسیدیم مناسب همسفر شدن نیستیم چون ایشون و همراهانشون بازنشسته بودند و دوست نداشتند با همسن من همسفر بشند. هدف ایرانگردی و بعد از کرونا جهانگردی بود. حیف شد.

رابطه م با دوستم کمرنگ شده و چون درگیر عید و مراسم خواستگاری برادرش هست خیلی به چشم نمیام.

خواهری رفتن کیش و گفت بیا بریم خانواده همسرش هم بودند. نرفتم.

با وجود کرونا بازار خواستگاری رفتن به راه بود، عمو حسابی باهام دعوا کرد که چرا نشنیده و ندیده میگم نه. یکی که از همسرش جدا شده بود و دوتا بچه داشت و فوق العاده پولدار بود با حضرت پدر صحبت کرده بود حضرت پدر گفته بود نه و وقتی اومد خونه کارش به اورژانس رسید قلبش درد میکرد بعدش کلی گریه کرد بهش دلداری دادم و گفتم از حالا به بعد از این موارد پیش میاد یه کلمه بگو نه و بیخیال باش، حرص خوردن نداره. گفت احمقم و نمیدونم چه بلایی دارم سر خودم میارم و گفت ازم راضی نیست. گفتم یک به چهار عقبی! کاشته هات رو داری برداشت میکنی. سکوت کرد.

حضرت پدر به دوتا ماشین در دو زمان مختلف زد خسارت جزئی بود خدارو شکر.

خونه تکونی نکردیم. خرید نصف و نیمه انجام دادیم. آمادگی پذیرایی از مهمون داریم. حوصله ندارم کاش مثل سال قبل هیچکس نیاد هیچ جا نریم.

مشکل تقسیم ارث پدربزرگ، مادر خانم حل نشد دایی بزرگ قراره از تهران بیاد و با مامان بزرگ صحبت کنه و وکلات بگیره، احتمالا با خانوادش میاد.

خوردم زمین و کمرم خورد به صندلی جاش پوسته شد و خون اومد، وحشتناک درد میکرد مسکن فایده نداشت رفتم دکتر  گفت برو سجده شکر بجا بیار که نشکسته و مویه نکرده چند روز استراحت مطلق داشته باش و دارو داد دو روز بعد خوب شدم. بعدشم گفت چقدر صبوری چطور تحمل میکنی؟ گفت درد بزرگتری داری؟ گفتم نه گفت روح و روانت سالمه؟ گفتم نه فجیح داغونه. گفت بخاطر همونه که این درد رو طاقت میاری. اگه طاقت می داشتم که نمی رفتم دکتر!

یه آقایی که تقریبا ۶ ساله همو کم و بیش می شناسیم (کاری ) پیشنهاد سفر خارجی داد مهمان ایشون گفتم نه گفت میدونستم. مسخره!

شونه چپم ، سرم ، کمرم درد میکنه. بی حوصله،  عصبانی و کم طاقت شدم.

+ نوشته شده در شنبه سی ام اسفند ۱۳۹۹ ساعت 22:50 توسط رویا  | 
خدمت در موکب...
ما را در سایت خدمت در موکب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : filmproduzieven بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 18:46